سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یک کیلو موز به جای یک موز - یاران ناب

یک کیلو موز به جای یک موز

سه شنبه 85 دی 26 ساعت 1:4 صبح


خیلی کم پیش می آمد حاجی بچه هایش را با خود به لشگر بیاورد آنروز ظاهرا خانواده حاجی جایی رفته بودند و حاجی مجبور شده بود محمد مهدی را با خود بیاورد از صبح که امد خودش رفت جلسه و محمد مهدی را پیش ما گذاشت جلسه که تمام شد مقداری موز اضافه امده بود یکی را به محمد مهدی دادم تا لااقل از او پذیرایی کرده باشم نمی دانم چه کاری داشت که مرا احضار کرد. محمد مهدی هم پشت سر من وارد دفتر شد وقتی بچه را دید چهره اش بر افروخته شد  طوری که تا حالا اینقدر او را عصبانی ندیده بودم با صدای بلند گفت:کی به شما گفته به او موز بدهید.گفتم حاجی این بچه از صبح تا حالا چیزی نخورده یه موز که بیشتر به او ندادیم تازه از سهم خودم هم بوده نگذاشت صحبتم تمام شود دست در جیبش کرد و هزار تومان به من داد و گفت : همین حالا میروی و جای آن موز را می  خری و می گذاری البته گفت به جای یک موز یک کیلو!!!؟


درد احمد درد ترکش ها نبود   همتش جز رشد ارزشها نبود
دائما احمد به یاد جنگ بود      قالب تن از برایش تنگ بود
شعر زیبای شهادت می سرود     یاد خرازی و مهدی می نمود
کاظمی را فاو و مجنون می شناخت  هر شهید خفته در خون می شناخت
یادم آید احمد و وقت نماز        شوق خلوت درد دل راز و نیاز
تربتش اکنون دوای درد ماست    داغ وی آتش به آه سرد ماست


نوشته شده توسط : طلبه ی بسیجی

پیروان شهدا [ نظر]


:لیست کامل یاداشت ها :