سفارش تبلیغ
صبا ویژن
داغ دل - یاران ناب

داغ دل

پنج شنبه 87 اسفند 29 ساعت 2:41 صبح


وقتی رسیدیم به قرارگاه
انگار با همه مناطق جنگی فرق داشت، یه حس و حال عجیبی داشت
برام سوال شده بود اینجا کجاست،بیشتر از همه یه تپه ای بود که روش پر از پرچم بود
روی تپه هم ذریح بود که نور سبز رنگش تو دل شب یه حال عجیبی به اونجا داده بود
حاج حسین می گفت :اینجا نه شهید داده نه عملیاتی اینجا انجام گرفته؟
مات و مبهوت موندیم که چرا اینقدر فضا عجیبه!
که گفت: اینجا هم مرز با کربلاست!!! و راز هم همین بود
قرار بود شب رزمایش انجام بشه
رفتیم تو حسینه
حاج حسین یکتا دلامونو داغ کرد
گفت امشب عملیاته
برای خیلیا امشب  شب حیاته
اینجا معلوم میشه مدعی از غیرش
ذکر سکوت بگیرید
رمز عملیات هم یا زهرا (س)
تو صف حر کت کردیم
صدای انفجار از هر سمت میومد
...یا زهرا
دود همه فضا رو گرفته بود..
می شنیدم که می گفتن
چرا دود اینقدر غلیظ شده
حاجی  شب اوله بچه ها...
دیگه هیچی نفهمیدم..همه جا دود بود
تمام وجودم داشت میسوخت
حاجی اومد و بهم گفت بلند شو
نایست..چفیتو بگیر جلو دهانت
هیچی نمی فهمیدم
بزور خودمو بلند کردم
مونده بودم وسط دود و مدام سرفه می کردم
چشام و گلوم بد جوری میسوخت
دیگه هیچی نفهمیدم فقط خودمو بزور کشوندم  به گودی قتلگاه

 
دود تموم شده بود...
نه شیمیایی بود نه چیز دیگه
اما اونقدر غلیظ بود که هوا برای تنفس نبود
اونقدر سرفه می کردی که از دور و برت هیچی نمی فهمی
و من اون موقع هیچی نفهمیدم
چطور شهدا و رزمنده ها ماسکو ...

..

اینجا میشداغ است

جایی که داغ بر دلهایمان زد

با مدعی نگویید اسرار راز هستی

بگذار تا بمیرد در جهل و خودپرستی


نوشته شده توسط : طلبه ی بسیجی

پیروان شهدا [ نظر]


:لیست کامل یاداشت ها :